معبري به عمق روزهاي پرخاطره دفاع مقدس

سلام

در حال و هواي روزهاي دفاع مقدس معبري بزنيم به عمق روزهاي پرخاطره آن روزها و خاطرات شهدا، شايد دلمان كمي از اين رنگ و بوي آلودگي هاي زندگي سراسر مادي رهايي يافته و بنور شهدا مصفا شود:

آرزومان كربلا بود و نجف/ جان و سر داديم در راه هدف

چفيه هامان رنگ و بوي ياس داشت/ رنگ و بوي بيرق غباس داشت

ياد شبهايي كه ما بوديم و مين/ جستجوي وصل در زير زمين

همدم شبهايمان سجاده بود/ حمله كردن خط شكستن ساده بود

حسرت رفتن در اين دل مانده است/ دست و پايم سخت در گل مانده است

عاشقان رفتند و ما جامانده ايم/ زير بار غصه ها وامانده ايم

شب های سرد و گرمای شهادت

این منا پدر و پسر دارد

خاطره شهید چیت سازیان

غسل شهادت

درس هاي « عملي » از فرمانده اي خالص

جرعه اي آب زلال

شهيدي كه همه را كلافه كرده بود

اينجا شهيدي خفته است

نيّت ها بايد پاك باشد

ثمره زيارت عاشورا

خاطرات خواندنی از شهدا

خاطرات جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان

خاطرات شهید صیاد شیرازی

التماس دعا ...

سردار شهيد يوسف كلاهدوز - زندگي و روحيات

سلام رهروان

در پست هاي قبل گفتيم كه "سردار شهيد یوسف کلاهدوز در اول دی ماه ١٣٢٥ در شهر شهيدپرور قوچان دیده به جهان گشود." ...

شهيد كلاهدوز با ورود به مقطع دبيرستان، توانست به مجموعه‌ي آگاهي‌هاي علمي و از جمله معلومات مذهبي خود بيفزايد. او با مطالعه‌ي كتب مذهبي بيش از گذشته با احكام نوراني اسلام آشنا شد. اين مطالعات باعث شد تا با همياري دوستانش، كتابخانه‌اي را در دبيرستان تأسيس و جوانان علاقه‌مند به مطالعه‌ را گرد هم آورد. با وجودي كه در آن زمان عمّال رژيم شاه به فروريختن فرهنگ اسلامي كمر همت بسته و مانع‌تراشي مي‌كردند، يوسف سعي داشت تا هرچه بيشتر فرهنگ غني اسلام را در محيط زندگي گسترش دهد. از اين رو پيشنهاد برگزاري نماز جماعت را در محيط دبيرستان مطرح كرد، كه با استقبال خوب ديگران روبرو شد.

وي به مطالعه‌ي تنها اكتفا نكرد، بلكه سعي داشت آموخته‌ها و خصلت‌هاي نيكوي خود را به ديگران نيز منتقل نمايد. او در سنين جواني، ايثار و فداكاري و از خود‌گذشتگي را عملاً به ديگران ياد مي‌داد و رفتار و حركاتش سرمشق و الگويي براي همگان بود.

پس از پايان تحصيلات دبيرستان ـ به رغم آنكه ارتش آن زمان، محل مناسبي براي افراد مذهبي نبود، وارد دانشكده‌ي افسري شد، او با اهداف خاصي وارد اين لباس شد و خود را در ظاهر معتقد به رژيم نشان مي‌داد، ولي عملاً به ترويج اصول و ارزش‌هاي اسلامي مي‌پرداخت و افرادي را كه رگه‌هاي مذهبي داشتند به تشكل‌هاي اسلامي و مبارز پيرو خط امام پيوند مي‌داد تا از اين راه بتواند به مبارزاتش وسعت بخشيده و ضربات اساسي بر پيكره‌ي حاكميت آن زمان وارد نمايد. ...

براي مطالعه متن كامل به ادامه مطلب برويد ...

ادامه نوشته

سردار شهيد يوسف كلاهدوز - قسمت اول

سلام همرهان

یوسف کلاهدوز در اول دی ماه ١٣٢٥ در شهر قوچان دیده به جهان گشود. او هنگامی که به مدرسه رفت توانست هوش و استعداد خود را بهتر نمایان کند و همواره مورد تشویق معلمان و مربیان خود قرار داشت.

پس از گرفتن دیپلم، وارد مدرسه افسری شد و در دانشکده برای جذب نیروهای مستعد ارتش همواره در تلاش بود.وی مدت ٨ سال در لشکر شیراز، فعالیت مذهبی و سیاسی خود را به طور مخفیانه ادامه داد و از طریق واسطه هایی با امام خمینی (ره) ارتباط برقرار کرد و از رهنمودهای معظم له بهره می برد.

رکن دوم ارتش- ضد اطلاعات به کلاهدوز مشکوک شده بود و او مورد تعقیب و مراقبت قرار داشت اما با زیرکی، طوری عمل کرد که او را به گارد منتقل کردند.

پس از پیروزی انقلاب، نقش چشمگیری در تشکیل کمیته های انقلاب اسلامی و تدوین اساسنامه سپاه داشت. وقتی امام پیام داد که حصر آبادان باید شکسته شود، تمام تلاش خود را به کار بست.

............

ادامه نوشته

پاهايش را براي خدا تقديم كرد و دو بال براي پريدن ستاند

سلام عزيزان ...

اينبار خاطره اي از شهيدي ديگر از ديار علم و عمل، قوچان بزرگ.

خیلی خوش اخلاق و مهر گرم بود، زمانیکه در بسیج دانش آموزی، مسئولیت داشت، بدلیل این روح فوق العاده اش، همه ي نوجوانان را جذب خودش کرده بود، پا به پای بچه ها کار می کرد تا روحیه بگیرند، خستگی ناپذیر و خالص.

و با همان پاهای خستگی ناپذیرش که در هر گام به جوانترها روحیه می داد.

روزی ...

ادامه نوشته

دست معلمانم را مي بوسم

با سلام

بمناسبت هفته معلم گفتم شايد اين بهانه اي باشد تا دوباره زنده شوم.

و معلم نقش بسزائي در زنده شدنم داشته ...

و همينك نيز دارد ...

خدا اول معلم و انبياء و اوصياء الهي معلمان بعدي و حقيقي من ...

همه را سپاس. ...

ادامه نوشته

اخلاص کلید هر دری است

با سلام مجدد

از بچه های اطلاعات عملیات ل. 21 امام رضای خراسان بود که هر بار با دعوتنامه برای تهیه مقدمات عملیات به جبهه می رفت، با اخلاق کریمانه ای که داشت بین بچه های جبهه و حتی پشت جبهه خواهان زیادی داشت، اما گویا خودش از اینهمه شهرت و موقعیت راضی نبود. و بدنبال راهکاری اساسی بود.

در آخرین اعزامش ...

ادامه نوشته

اخلاص رو از شهدا بیاموزیم

خوش سابقه ترین بسیجی قوچان، با سابقه زیاد جبهه، هرگاه از او می خواستیم خاطره ای برایمان تعریف کند، می گفت چیزی برای گفتن ندارد، همه می دانستند که روح اخلاص، مانع او می شود، می ترسید گرفتار عجب و خودستایی شود.

حتی این خاطره را هم از خودش نشنیدیم، یکی از نزدیکترین دوستانش تعریف می کرد؛ به همراه یک گروه شناسایی برای بررسی منطقه عملیاتی مورد نظر می روند. پس از دو روز شناسایی دقیق منطقه، در راه برگشت به کمین عراقی ها برخورد می کنند، لاجرم طبق برنامه بدون درگیری در حالیکه عراقی ها در تعقیب آنها بودند، به طرف محور و خاکریز خودی ها حرکت می کنند.

در یک تعقیب و گریز طولانی به میدان مین می رسند، اما فرصت پیدا کردن معبر میدان مین را نداشتند، هر لحظه عراقی ها نزدیک تر می شدند و خطر آنها را بیشتر تهدید می کرد. ناگهان فکری الهی به ذهن شهید خطور می کند و به توصیه او همه به سجده می افتند و از خدا استمداد می طلبند...

پس از سجده، با اشاره شهید، همه با هم، به وسط میدان مین می زنند و به لطف و عنایت خاص الهی از میدان به سلامت عبور می کنند. عراقی ها به تصور اینکه میدان پاکسازی شده، به تعقیب ادامه می دهند. با ورود عراقی ها، مین ها یکی یکی منفجر می شوند وعراقی ها کشته و به زمین می افتند. گروه شناسایی متحیرانه به صحنه می نگرند و سجده شکر به جای می آورند...

آری او بسیجی مخلص شهید حسین عبدالحسینی بود...

باید خیلی ها از معرفت بسیجی ها و شهدای جنگ خجالت بکشند

«به یاد دارم که در عملیات خیبر، کنار دجله که 40 کیلومتر پشت سر بچه‏ها باتلاق هور و نیزار بود، بچه‏ها دور خورده بودند؛ مهمات تمام شده بود و در خاک به دنبال فشنگ کلاش مى‏گشتیم؛ بچه‏ها گرسنه بودند ، از داخل یک روستاى عراقى چند گونى نان خشکیده کپک زده پیدا کردند ، آب هم نبود و از گله گاوى از مردم عراقى که پخش و پلا بودند، بعضى بچه‏ها شیر مى‏دوشیدند تا ته قمقمه هر کسى دو قورت شیر باشد و از گرسنگى ضعف نکنند و بتوانند سر پا بایستند و گلوله‏اى شلیک کنند. در این شرایط، بچه‏ها گاهى پشت پیراهن‏هایشان چیزهایى به شوخى یا جدى مى‏نوشتند؛ مثل ورود هر گونه تیر و ترکش ممنوع!

 یکى از بچه‏ها که همان جا شهید شد و جنازه‏اش هم ماند، پشت پیراهن خود نوشته بود:

 "انقلاب ما پشت مرزها منتظر ویزا نمى‏ماند". ببین یک بچه دهاتى بسیجى پشت پیراهنش در شرق دجله چه مى‏نویسد! من همان جا به رفقا و بچه‏ها گفتم که این جوان دهاتى این جا و اکنون به نمایندگى از همه بشریت مى‏جنگد. او که مى‏نویسد من منتظر ویزا نمى‏مانم، یعنى من براى همه بشریت مى‏جنگم؛ نه براى یک تکه خاک؛ یعنى انقلاب ما متعلق به همه انسان‏ها در دنیاست...»

 (خاطره ای از استاد رحیم پور ازغدی، بنقل از وبلاگ عبرت)

بخش پایانی پیام امام و شهدا در آستانۀ انتخابات

آنها که به راه امام و شهدا اعتقاد دارند و آرزوی شان، همیشه ایام، رهروی راه پاک ایشان بوده و هست، در آستانۀ انتخابات، به این پیام که در ادامۀ ۷ پیام قبلی، از مشی و سیرۀ امام و شهدا اقتباس شده و با حقایق امروز جامعه مان مقایسه گردیده گوش فرا دهند و گزینه ای را انتخاب کنند که با راه و روش آنها سنخیت بیشتری داشته باشد:

۱. در اوج عبودیت و بندگی

۲. رضایت خدا مقدم بر رضای خلق به تعبیری کسب رضای خلق در پرتو رضا و خشنودی خدا

۳. نهایت تلاش، در راه حفظ و تعالی معنویت و ارزشها و پیاده کردن احکام و دستورات الهی در جامعه ...

۴. در اوج تعهد و اخلاص بوده هیچگاه اسیر فتنه ها و فریب های دنیا نشدند ...

۵. شیفتگان خدمت بودند نه تشنگان قدرت ...

۶. بدنبال انجام و پیگیری طرح های بلند مدت و زیر بنائی برای اقتدار و عظمت کشور بودند نه طرح های سطحی و موقتی در جهت کسب رأی مردم ...

۷. همچون ایمان محکم و استواری داشتند که در راه حفظ عزت و استقلال میهن عزیزمان هیچگاه از تهدیدها نهراسیده و به تطمیع ها وسوسه نشدند.

و اینک ۴ پیام دیگر از راه و مشی امام و شهدا برای سهولت انتخاب گزینه ای اصلح در انتخابات آتی ...

1.     چنانکه امام راحل، مردم و پابرهنگان و طبقات مستضعف جامعه را صاحبان و حامیان واقعی این انقلاب می دانست و خدمت به این مردم را عبادت می شمرد عمل می کردند. اینان برای خدمت، به مولای خویش امیرمؤمنان علی (ع) و اولیاء خدا اقتدا می کردند، در هیچ موقعیتی از مردم فاصله نمی گرفتند و برای خدمت به مردم و مستضعفان به واسطه ها اکتفا نمی کردند. خود به میان مردم می رفتند و از نزدیک دردها و نیازهایشان را لمس می نمودند. چرا که حیات واقعی خویش و واقعیت حیات را در خدمت دلسوزانه و واقع گرایانه به خلق که همانا رضایت خداست می دانستند.

2.     عملشان، خالص برای خدا بود و هر کجا میدان عملی سخت و طاقت فرسا بود، حاضر بودند، از خودنمایی و کارهای به ظاهر موجه و فاقد باطن و نتیجۀ ماندگار فاصله می گرفتند. همچون گروهی که تنها بدنبال نام و عنوان اند عمل نمی کردند. میدان های خالی و سخت و امور بر زمین مانده، از حضور و ایثار و مجاهدت آنها حکایت ها دارد، چنان خالصانه وارد می شدند که ناگزیر و تسلیم طبیعت این میادین و امور می شدند، میدانی که چه می گویم:

چاره ای نیست باید گروهی در راه احیاء حق و حقیقت و خدمت مردانه به مردم شهید شوند. گاهی با جان، گاهی با مال، گاهی با آبرو و گاهی نیز با همۀ دارائی شان...

حکمای قدیم چه زیبا گفته اند: آنها که املاء ننوشته اند غلطی هم ندارند، و من می گویم: آنها که املاء، کم نوشته اند و یا املاهای ساده نوشتند غلط هم کم دارند. اما املاهای طولانی و سخت، طبیعتاً غلط بیشتری دارد. آری در کارهای سخت و میدان های بزرگ، باید انتظار تلفات و خسارات بیشتری را داشت. و امروز حکایت این است آنهایی که املاءهای سخت ننوشته اند و وارد میادین بزرگ نشده اند و نوآوری و ابتکار نداشته اند حق تصییح املاء ندارند. همان بهتر که بنشینند و مشق هایشان را از رو بنویسند، کپی برداری کنند تا خدایی ناکرده غلط ننویسند.

3.     دیگر خصیصه شان ولایت مداری و اطاعت محض و خالصانه از مقام ولایت بود، پای در جای پای ولایت می گذاردند نه یک قدم پیش و نه گامی پس، بسیاری از ایشان خود، اهل نظر و معنا و شناخت بودند اما با این وجود، مطیع محضِ سیاست های ولایت بودند نه پیرو خواهش های نفسانی و سیاست های حزب و گروه خویش.

و اگر می بینی برخی جریانات غربزدۀ مرتزق از منورالفکرهای غربزده، جایی با اصول و ارزش ها و ترویج معنویت و پیاده کردن احکام نورانی دین، نظیر؛ امر بمعروف و نهی از منکر، حکم قصاص و حدود الهی، حجاب اسلامی و ...  با شعارهایی نظیر اصلاح طلبی، تساهل و تسامح، آزادی؟؟، حذف حکم قصاص و حجاب و و و ... مخالفت می کنند بنا به فرمایش مقام عظمای ولایت، خواهش ها و منافع خود را در خطر می بینند و آزادانه نمی توانند به خواسته های نامشروعشان دست یابند.

اینان نه بدنبال اصلاح واقعی امور، که توصیۀ اسلام عزیز است، که بدنبال اصلاح و سامان بخشی امور، بر وفق خواهش ها و تمایلات نفسانی خودشان بوده  و هستند.

و ما از نگاه زندگی امام و شهدا گفتنی ها را گفتیم تا گوش شنوا و قلبی بصیر باشد و از این همه عبرت و پند تأثیری گرفته و تحولی یابد.

در پایان، از نقطه نظرات و انتقادات و پیشنهادات دوستان و همراهان برای تکمیل این بحث، استقبال می کنم.

التماس دعا...

 

عشق به جهاد در راه خدا

این خاطره ها انسان را متحول می کند و ما را که در لابلای گل و لای و چسبندگی های گرداب دنیا فرو رفته ایم و با دست پا زدن بیشتر و بیشتر فرو می رویم، راهی بسوی نجات است.

وصیتنامه ها و خاطرات و مشی و سیرۀ زندگی شهدا سهل الوصول ترین دستاویز برای خلاصی مان از مرداب بی انتهای دنیا به کرانۀ امن و رهایی و عبور از پل صراط است.

این هم خاطره ای دیگر از شهیدی که راه اولیاء الهی را پیش گرفت و با اخلاص و ایثارگری به مقام "عند ربهم یرزقون، فرحین بما اتیهم الله من ربه ..." بار یافت.  

هنوز 17 بهار از عمرش نگذشته بود که شور و عشق جبهه و جهاد در راه خدا به دلش افتاد. بخاطر سن و سال کمش، مادرمان چندان موافق رفتنش نبود، اما بخاطر عشقی که در جانش شعله گرفته بود لحظه ای آرام و قرار نداشت.

شب و روز از مادرمان تقاضا مي كرد كه فرم جبهه اش را امضا كند مادرم به او می گفت: پسرم، ديپلمت را بگير بعد به جبهه برو ولي شور و شوق عباس، آنقدر زياد بود كه مادرمان را توان مقاومت در برابر خواسته اش نبود.

در آخر مادر ما به نزد روحاني محله مان رفت. تا استخاره بگيرد ولي روحاني محل گفته بود: اين امور خير استخاره نمي خواهد و مادرم را تشويق كرده بود امضاء كند.

وقتي مادرم فرم عباس را امضاء كرد عباس در پوست خود نمی گنجد، دست مادر را  می بوسد و خيلي خوشحال و با روحیه ای عالی به جبهه می رود.

عباس، در اولین اعزام،  بعد از سه ماه به درجۀ رفیعۀ شهادت نائل آمد. او کسی نبود جز شهید مخلص عباس موقر مقدم (قوچانی) ر وحش شاد و یادش گرامی.

 

سردار شهید صیاد شیرازی با اصرار و استقامت زیاد به آرزوی همیشگی اش دست یافت

امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1323 در روستای کبود گنبد شهرستان درگز از توابع خراسان رضوی، در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. مادرش شهربانو و پدرش زیاد نام داشت. پدرش، که از عشایر فارس بود، به استخدام ژاندارمری در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. او از جاذبه ای خاص برخودار بود، از این رو علی تحت تأثیر پدر از کودکی به ارتش علاقه مند شد.

زندگی نظامی و افتخارات این شهید سرافراز اسلام و خدمات وی، در دوران انقلاب، دفاع مقدس و پس از آن تا زمان شهادت را می توانید در ادامۀ مطلب مطالعه فرمایید.

شهادت

بيست و يکم فروردين ماه بود. نسيم ملايم بهاري برگهاي درختان را نوازش مي‌کرد. پدر مطابق هميشه ساعت 6:30 آماده رفتن شد. من و برادر کوچکترم محمد همراه ايشان به مدرسه می رفتیم. پدر کنار ماشين در خيابان ايستاد. ناگهان مردي با لباس کارگران شهرداري جلو آمد، و نامه‌اي به پدرم داد، او هيچگاه راننده و محافظ نداشت. پدر نامه را باز کرد. در همين لحظه آن شخص اسلحه‌اش را بيرون آورد و چهار گلوله به سر پدرم شليک نمود. با ناباوري به صحنه نگاه کردم نمي‌دانستم چه کار کنم، باورم نمي‌شد. در خيابان هيچ‌کس نبود که مرا درک کند، به سمت منزل همسايگان دويدم و با يکديگر او را به بيمارستان فرهنگيان رسانديم. اما ديگر دير شده و او به آسمان پر کشيده بود. با نگاهي به قامت غرق در خون او خاطره سال‌ها جهاد و دلاوري‌اش در ذهنم مرور شد، پدر قهرمانم آرام گرفته بود، صداي بال ملائک در گوش جانم پيچيد و عطري بهشتي در فضا طنين افکند.

 خاطره ای از شهید

شهید صیاد شیرازی مردی با اخلاص، پاك نیت و صبور بود. عمری برای خدمت به اسلام و میهن اسلامي‌ در مقابل دشمنان ایستاد و هر آنچه داشت در طبق اخلاص گذاشت. ایشان روز عید غدیر خم به خدمت رهبر انقلاب (فرمانده كل قوا) شرفیاب شده بود. من شب قبل از آن خواب دیدم رهبر انقلاب با ناراحتی به من نگاه مي‌كنند. عر ض كردم از من ناراحتید؟ فرمودند نه امام زمان (عج) هم از شما راضی است. من خوشحال شدم و تقاضای كارت ملاقات كردم و ایشان یك كارت به من دادند. پس از شهادت صیاد شیرازی فهمیدم كه تعبیر خوابم شهادت همسرم بوده است. او روز عید غدیر، عیدی بزرگی از مولایش گرفت. مزد آن همه تلاش و عشق و ایثار فقط شهادت بود.

پیام رهبر

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
«من‌المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا.
امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن نظامی مؤمن و پارسا و پرهیزگار، سپهبد علی صیاد شیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید. این نه اولین و نه آخرین باری است که وای نورانی و سرشار از عشق و ایمان و وفاداری به آرمان‌های بلند الهی، هدف تیر خشم و عناد و عصبیت از سوی زمره جنایتکار و فاسدی که ادامه حیات خود را در خدمتگزاری به دشمنان اسلام داسنته است،‌ قرار مي‌گیرد. و دست خائن خودفروخته‌یی، نهال ثمربخش انسان والایی را قطع مي‌کند. سرزمین‌های داغ خوزستان و گردنه‌های برافراشته‌ی کردستان سال‌ها شاهد، آمادگی و فداکاری این انسان پاک‌ نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه‌های دفاع مقدس یادآور صدهاخاطره از رشادت و از خود گذشتگی او حفظ کرده است. خطر مرگ کوچکتر از آن است که بندگان صالح خداوند را از راه او بازگرداند. و عشق به منال دنیوی حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان جایی بیابد، کوردلان منافق بدانند که با این جنایت‌ها روز به روز نفرت ملت ایران از آنان بیشتر خواهد شد. فضل بیکران الهی بر روح شهید عزیزمان علی صیاد شیرازی ولعنت و نفرین خدا و فرشتگان و بندگان صالحش بر ایادی منفور و مطرود استکبار. اینجانب شهادت این بنده‌ی برگزیده خدا را به ملت ایران به خصوص به یاران دفاع مقدس و ایثارگران جبهه‌های نور و حقیقت و به خانوده گرامی و فداکار و بازماندگان محترمش تبریک و تسلیت مي‌گوییم و صمیمي‌ترین درود خود را به روح پاک او و به خون ناحق ریخته او نثار مي‌کنیم.

وصیتنامه

خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی. خدایا تو مي‌دانی که همواره آماده بوده‌ام آنچه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم نثار کنم، اگر این نبود آنهم خواست تو بود. پروردگارا! رفتن در دست توست، من نمي‌دانم چه موقع خواهم رفت، ولی مي‌دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمان (عج) قرار دهی و آنقدر با دشمنان قسم خورده‌ات بجنگم تا به فیض شهادت برسم. از پدر و مادرم که حق بزرگی بر گردن من دارند مي‌خواهم مرا ببخشند، من نیز همواره برایشان دعا کرده‌ام که عاقبتشان به خیر باشد. از همسر گرامی و فداکار و فرزندانم مي‌خواهم که مرا ببخشند که کمتر توانسته‌ام به آنها برسم و بیشتر مي‌خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده،‌ آنچه از دنیا برایم باقی مي‌ماند حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد... خداوندا! ولی امرت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را تا ظهور حضرت مهدی (عج) زنده و پاینده و موفق بدار، آمین یا رب‌العالمین،‌ من‌الله‌التوفیق.

 منبع: پایگاه اینترنتی شهید آوینی با کمی تغییر

ادامه نوشته

شهید سید مرتضی آوینی سلالۀ سلسلۀ سادات و پرنده ای بی بال و پر

در سالروز شهادت افتخار آفرین سلالۀ سلسلۀ سادات و سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی بر آن شدم تا روایت استادنا حضرت آیت الله علامه جوادی آملی را در خصوص شاخصه های هنر اسلامی و وجوه تمایز آن از هنر غیر اسلامی، امتیازات اساسی آن بر هنر تجسیم پیروان بودا و برهمن از یک سو و پیروان مسیح (ع) از سوی دیگر، منزه بودن هنر اصیل اسلامی از بوی بودایی و ترسایی، بل نماد توحید ناب بودن را تقدیمتان نمایم.

حضرت استاد (حفظه الله) در این مقاله به تعریف هنرمند اسلامی و جدایی آن از هنرپیشۀ غیر اسلامی می پردازد و ویژگی هنرمندان شهید، جانباز، آزاده و بالاخره شیفتۀ نظام اسلامی و مستقل و خودکفا که جامع هنر و ظفرند و هنر شهادت را شاهد هنرمندی خویش قرار داده اند معرفی و به عنوان مثال از شهید آوینی نام می برند، که: آفتاب آمد دلیل آفتاب ...

"روایت فتح را با درایت شهادت آمیختن ، و هنر تصویر را با ظفر تحقیق هماهنگ ساختن؛ و دو قوس نزول و صعود را با منحنی تام هنر اسلامی دور زدن ؛ ومعقول را با عبور از بستر خیال، محسوس کردن ؛ و محسوس را با گذر از گذرگاه تخیل ، معقول نمودن ؛ وتجرد تام عقلی را در کسوت خیال کشیدن ؛ و از آن جا به جامه حس در آوردن و سپس از پیراهن حس پسراستن و کسوت خیال را تخلیه نمودن و به بارگاه تجرد کامل عقلی رسیدن و رساندن ودر لفافه هنر ، سه عالم عقل و مثال و طبیعت را به هم مرتبط جلوه دادن ؛ و کاروان دلباخته جمال محبوب را از تنگنای طبیعت به درآوردن و از منزل مثال رهایی بخشیدن و به حرم امن عقل رساندن که عناصر اصلی هنر اسلامی را تشکیل می دهند در سلاسه سلسله سادات و دوده شجره طوبای شهادت یعنی شهید سعید ، سید مرتضی آوینی و دیگر هنرمندان متعهد دینی تبلور یافت و می یابد .

 هنر سواری دلیر که روی میدان از او   چو کاغذ از کلک او ز لعل گیرد  نشان مهمترین شاخص هنر اسلامی همانا توان ترسیم معقول در کسوت محسوس و قدرت تصویر غیب در جامه شهادت است . هنرهای غیراسلامی چون جایی در جهان معقول و ملکوت ندارند و از عقل منفصل بی بهره و از مثال منفصل بی نصیب اند و فقط از وهم و خیال متصل استمداد می کنند ، هرگز مایه عقلی نداشته و ره آورد غیبی ندارند ،زیرا مکتبی که ماده را اصیل می داند و موجود غیر مادی را خرافه می پندارد و تشنه تجرد و غیب را افسانه تلقی می کند، هیچ گاه پیامی از عالم عقل و غیب ندارد و هرگز هدفی جز وهم و خیال نخواهد داشت .

اوج عروج یک انسان از دیدگاه هنرمند مادی همانا مقام جامه رسای هنر وپوشش پرنیانی هنر پروری جز بر اندام کامل جامع سالکانی چون شهیدان شاهد برازنده نیست و قبای اطلس هنر جز برای قامت راست قامتان تاریخ و شیفتگان خدمت نه تشنگان قدرت زیبنده نخواهد بود .

مثال متصل وهم به هم آمیخته است و آنجا که سخن از نام و نان و دوام و دانه نباشد هنرمند مادی را راهی نیست و آنجا که از تشویق و تقدیر و ثنا و سپاس و یادنامه و مانند آن اثری نباشد هنرور مادی را باری نخواهد بود ، زیرا قلمرو پرواز هنر پرداز مادی همانا منطقه بسته خیال و مدار محدود وهم است . ولی مکتب الهی که عوالم سه گانه طبیعت و مثال و عقل را اثبات می نماید و هر کدام آنها را مظهر  نامی از نام های جلال و جمال الهی می داند و برای عروج انسان ملکوتی مرزی قائل نیست و لقاء الله را که همواره بیکران بوده و هست و خواهد بود مائده و مادبه سالک صالح و عارف واصل و شاهد عاشق می داند، بحر تیار و دریای مواج هنرورزی را فراسوی هنرمند اسلامی قرار می دهد تا پیام های گوناگون را که از هاتف عقل و منادی غیب از ورای حجاب های نوری و ظلمانی دریافت کرده است به قلمرو مثال منفصل در آورده و از آن پایگاه به مرحله وهم وخیال تنزل داده ، سپس به منصه حس و صحنه صورت نازل نماید تا بادیه نشینان تشنه حس را بر بال های ظریف هنر نشانده و از خاکدان طبیعت به دامنه ی مثال و خیال رسانده و از آنجا به قله رفیع عقل و مقام منیع غیب واصل کند ، تا از زبان مولای غیب و شهادت ، نغمه ی دل انگیز ( .... فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی ) را با گوشی بشنود که در سایه قرب نوافل فراهم کرده و با روحی درک کند که با ولای جمع فضایل به دست آمده است تا روشن گردد که سیر از زمین طبیعی به سپهر مادی نتیجه هنر ماده است ، ولی سلوک از طبیعت به مثال و از آنجا به عقل و خلاصه جهان را از عقل شروع کردن و به عاقل ختم نمودن محصول هنر الهی است که اسلام داعیه آن را داشته و هماره تربیت یافتگانی جامع را ارائه کرده و می کند و هیچ هنری به از این نیست که انسان کامل جامع به نوبه خود ، دو سر خط حلقه هستی را به هم بپیوندد و صعود و نزولی را که خود پیموده است ،

در قالب هنر عرضه کند تا سالکان هنر دوست را به همراه هنر پروری خویش به منطقه وسیع آفرینش آگاه کند و فطرت جمال دوست و جلال نواز آنان را از انس با گلرخان خاک آلوده طبیعت و نوازندگان غبارین ماده و سرایندگان ژولیده زمین و خوانندگان گرد گرفته بستر غبراء برهاند و به جمال بی زوال ماورای طبیعت و جلال بی مثال معنی و کمال بی وبال عقل و غیب و نوای دلپذیر و روح انگیز مولای هر عبد صالحی برساند تا معلوم شود که طواف در مدار بتکده و میکده و عشرتکده و بالاخره طبیعتکده ، شایسته انسان هنرجو و کمال دوست نیست ، بلکه هنر در بازشناسی مجدد عالم و آدم و جهان را وسیع تر از منظر محدود طبیعیون شناختن و انسان را همتای فرشتگان بلکه بالاتر دیدن است ، و راه نیل به این هدف سامی از عقبه های کئود گذشتن و میدان های مین را با ایثار نفیس و بذل نفس پشت سر گذاشتن و برای همه راهیان کوی هنر و سوی ظفر ره آوردی چون ره توشه شهید فقیه ، سید مرتضی آوینی آوردن است . و جامه رسای هنر وپوشش پرنیانی هنر پروری جز بر اندام کامل جامع سالکانی چون شهیدان شاهد برازنده نیست و قبای اطلس هنر جز برای قامت راست قامتان تاریخ و شیفتگان خدمت نه تشنگان قدرت زیبنده نخواهد بود . بر تن ناقصان ، قبای کمال به طراز هنر ندوخته اند گرچه قرآن کریم که کلام خدای بی چون است ، معارفی والاتر از شهود عارفان وفهم حکیمان و درک فقیهان و اندیشه متکلمان و محدثان و یافته های مورخان و صدها فرزانه خردمند دیگر دارد ، زیرا مجلای متکلم نامتناهی هر آینه کلامی نامحدود خواهد بود ، چنان که درجات بهشت موعود نامحدود به عدد آیات قرآن کریم می باشد و به قاریان آگاه به معانی و آشنای به احکام و حکم قرآن گفته می شود ( بخوان و بالا برو ) و خواننده رسمی بهشتیان ، داوود پیامبر است ، لیکن اثر بارز و شاخص هنری آن همانا در این است که از رهگذر فصاحت و کوی بلاغت که چهره خاص هنر صمعی است لطایف بلند عالم لاهوت را در پرده استبرقی عقل پیچیده ، آنگاه در جامعه پرنیانی مثال وخیال و وهم پوشانده ، سپس در کسوت حریری آیه و سوره ارائه نموده ، در این حال جهانیان را به تماشای آن فراخوانده و به تحدی و مبارزه دعوت کرده و عجز همگان را در ساحت قدس هنر ادبی خویش آشکار کرده و قبل از قیام قیامت ، کوس (لمن الملک ) سر داده و پاسخ اعتراف آمیز و عجزآلود (لله الواحد القهار ) را از همگان دریافت می نماید . آنچه سبعه معلقه را به زیر میکشد ، هنر ادبی قرآن است و آنچه دیوار کعبه را از لوث معلقات سبع تطهیر می کند هنر است ، چه این که آنچه بتکده را از بتها پاک می سازد تبر است که یکی به دست حضرت ابراهیم بت شکن خلیل الرحمن انجام می شود و دیگری به زبان حضرت محمد بن عبدالله حبیب الله منادی : ( انا افصح من نطق بالضاد ) صورت می پذیرد ، وسر کامیابی هنر قرآنی و ناکامی هنر مزعوم {هنرمند قرآنی همان فرزانه جهان بینی است که هرگز به مکتب های الحادی اعتنائی ندارد و به ره آورد بی مایه مکتب های مادی چشم نمی دوزد .} فاعل جاهلی آنست که هنر موهوم جاهلی از مرز سجع و قلمرو قافیه و منطقه عروض و میدان تشبیب و غزل و صحنه قصیده خرافی و محدوده خیال و مثال متصل فراتر نرفت ، ولی هنر ادبی و معقول الهی چنانکه قبلا اشاره شد مراحل سه گانه عالم امکانی را در صعود و نزول بدون طفره و فتور پیموده و به خاکیان توان جهش به عالم فرشتگان داد و هر گونه خیال پردازی موهول را محکوم کرد و هیچ گاه از حق نگذشت و از باطل سراب گونه مدد نگرفت ؛ و با ظهورش نه مجالی برای جاهلیت کهن ماند و نه موقعیتی برای جاهلیت جدید : ( قل جاء الحق و ما یبدء الباطل و ما یعید )

هنر نظر به سراپای او اگر افکند                                        زپای تا سر او جملگی هنر بیند

هنر قرآنی همان فرزانه جهان بینی است که هرگز به مکتب های الحادی اعتنایی ندارد و به ره آورد بی مایه مکتب های مادی چشم نمی دوزد و عشق ممدوح هنری و محمود ادبی را با شهوات مشئوم و مذموم بی هنری اشتباه نمی کند وساکنان کوی عفاف را به بد حجابی یا بی حجابی که نفی عفاف را به همراه دارد دعوت می نماید و مرغ باغ ملکوت را به نغمه سرد ناسوتیان سرگرم نمی کند و فرهنگ برائت از طبیعت و نزاهت از ماده را به آهنگ ناموزون خاکیان از یاد نمی برد و سر انجام تسلیم هنر نادان نمی شود .

 هنرمند کی زیر نادان نشیند                                         که بالای سرطان نشسته است جوزا

یعنی در چهره گنبد مینا ستاره هایی که شکل خرچنگ وسرطان است بعد از ستاره هایی که شکل جوزا و گوسفند سیاه –که در آن نقاط سفیدی است – واقع شده است . غرض آنکه هنر صادق را از کاذب جدا کردند ، کار هنرمند الهی است ، همان طور که تشخیص تشنگی صادق از کاذب به عهده پزشک معالج بیمار مجروح است و همان طوری که تمیز صبح صادق از کاذب به عهده اختر شناس ماهر است و همان طور که تبیین اشک صادق و تفکیک آن از گریه کاذب مدعیان باطل ، به عهده داوران ورزیده و قاضیان مجرب است . آری امتیاز هنر صادق از کاذب نیز در اختیار متخصصان هنر الهی است که حق را از باطل و آب را از سراب جدا می کند و در پرتو تعلیم روح نواز قرآنی ، پاک را از نا پاک تمایز می بخشد : ( لیمیز الله الخبیث من الطیب .) نکته ای که عنایت به آن برای همه ادبیان هنر دوست و هنرمندان ادب پرور سودمند است همانا این است که : گرچه قالب هنرهای پیروان ( بودا) و (برهمن ) در جامه تجسیم و مجسمه های بی روح خلاصه می شود  و نیز اکثر هنرهای حامیان مسیح پیروان عیسی  (ع)  در کسوت سنگ تراشی و پیکران بی جان خاتمه می پذیرد ، لیکن بخش مهم هنر پیروان قرآن و حامیان اعجاز کلامی آن در ترسیم ، تصویر ، تمثیل ، تشبیه های سمعی و بصری و بدون تجسیم متبلور می شود که پیام خاص خود را به همراه دارد تا همگان ضمن بهره بری از هنر قرآن ، در دریای مواج آن غوص کنند ، بدون دغدغه غرق شدن و از شنای در آن آاب حیات بدون آنکه گرفتار خفگی شوند ، لذت ببرند . اگر هنرمندی از رهگذر صوت حسن و نغمه غم زدا یا تصویر و ترسیم وتمثیل روح پرور ، پیامی به گوش منتظران ندای غیب برساند و از کنگره عرش ، صفیر آشنایی به سمع مشتاقان کوی وصال واصل کند و در نتیجه ، گروهی را در دامن شرع مقدس به واجب و مستحب تربیت کرده و از حرام و مکروه رهایی بخشد، همانا هنرپرور اسلامی است."

شهید آوینی پرنده ای بود که هیچگاه از پریدن ناامید نشد، اگر چه غم جاماندن از قافلۀ دوستان شهیدش به غایت قلب او را می آزرد اما همیشه در عشق پرواز بود او برای پریدن به بال نمی اندیشید بلکه چنان هنرمندی متعهد و خوش ذوق، هنر بی بال و پر پریدن را در سر می پروراند چنانکه خویش فرموده است: برای پرواز نیازی به بال ندارم و با همین چکمه های کهنه می پرم.

التماس دعا...

شهیدی پاک از دیار معرفت و عشق، قوچان

زمانی عشق چنین بود که باید قلم را می گذاشتی و بر سجادۀ عشق با خون رنگینت، حقیقت را فریاد می کردی و چونان نقش آبرنگ، خونت را بر صفحۀ هستی به یکباره می ریختی و آن همان کاری بود که دوستان عارف مان و پرستوهای عاشق کوی دلدادگی کردند.

و امروز زمانی است که باید قلم ها را برداریم و رنگ خون هایی که از وجود پاک شهیدان، در راه حق و حقیقت بر پهنۀ هستی و بر سجادۀ عشق ریخته را پر رنگ و برجسته کنیم.

از شهدا بگوییم و بنویسیم، از خاطرات و وصایای آن پاکان دهر، آنانی که نه تنها به فرمودۀ "حی لا یموت" زنده اند که به اذن او زندگی بخش هر دو عالمند. زندگی و تنفس در حریم شهدا زندگی و تنفس و ارتزاق در حریم پاک حضرت دوست است.

مگر می شود شهدا عند ربهم یرزقون باشند و هم نشینان و همدمان آنها محروم. پس ای دوستان بیایید بیش از پیش با شهدا و با یادشان زندگی کنیم. 

خاطره ای دیگر، از پرستویی مهاجر و کبوتری عاشق:

استعداد بالایی داشت، در درسها از همه جلوتر بود. در ریاضی جزو نخبگان بود تاجائیکه قرار بود در المپیاد ریاضی شرکت کند. اما فرمان امام و عشق به ولایت و شهادت او را از همه تعلقات زمینی جدا کرد.

همه امتیازات تحصیلی، موقعیت های بالا و افق های روشن آینده اش را رها کرد و در یک معاملۀ ارزشمند، رضای خدا را خرید. در همان اعزام اول از روح پاک و چهره نورانی اش می شد فهمید که ماندنی نیست. اما می ترسیدیم به زبان بیاوریم، آنقدر که دوست داشتنی و با مهر و محبت بود.

حتی برای فرار از نگاه های دیگران و اینگونه برداشت ها به ما و سایر بچه ها می گفت: می ترسم شهید بشوید و مرا تنها بگذارید، اگر شهید شدید مرا یادتان نرود دست مرا هم بگیرید!

تا جاییکه یادم هست، دوستانی که با هم بودیم همه از قافلۀ آن مردان بی ادعا جا ماندیم و او رفت،

ما به حسب ظاهر قدیمی تر بودیم و زودتر دعوت شده بودیم، او دیر آمد اما در همان جلسه اول پرواز کردن را فرا گرفت.

او شهید رمضان داوودی شاگرد اول دانشگاه عشق بازی از شهیدان شهر شهادت، قوچان بود.

یادش بخیر و راهش روزی ما. آمین

 

رسم بندگی رو از شهدا یاد بگیرید

سلام همراهان شهدا

این هم خاطره ای، از یکی دیگه از دوستان همرزمم که بی ادعا و در اوج خضوع و خشوع پرید و آشکارا به ما رسم پریدن و آموخت. اما دریغ که ما نیاموختیم. 

یک آدم تو دل برو با یک دنیا معرفت و عشق،

از محبتش به جوونا و دوستان که نگو و نپرس. اصلاً هر کی باهاش همراه می شد دیگه نمی تونست ازش دل بکنه. آدم با او که بود همیشه یاد خدا بود و هیچ وقت احساس تنهایی نمی کرد. وقتی باهاش نبودی تنها بودی و بی طاقت.

یک هیئتی به تمام معنا، اخلاقش، رفتارش، کلامش، نگاه هاش همه خدایی و نشتن و برخاستنش همه با یاد خدا بود.

هر کجا که بود اول وقتِ نماز، خودش رو به مسجد می رساند. انگار فهمیده بود که آدم اگه میخواد به وصل خدا راه پیدا کنه از قِبَل نماز، این پل ارتباطی با خدا می تونه و خصوصاً از راه نماز جماعت که دعای دست جمعی و حرکت دست جمعی اثر متفاوتی داره. مگه نه اینکه می گن یدالله مع الجماعه...

عاشق جوونا بود، به هر طریقی که می تونست سعی می کرد جوونای تشنۀ معارف دینی رو تو یک حلقۀ دینی جمع کنه گاهی جلسۀ قرآن و گاهی هم هیأت مذهبی سر سفرۀ اهل بیت (ع)...

جلسۀ قرآن والفجر و هیأت محبان فاطمۀ زهرای (س) قوچان دو یادگار اون شهید سرافراز اسلام است.

هر وقت دلمون تنگ میشد و می خواستیم آروم و قرار بگیره می رفتیم سراغش.

اونقدر حرفهای قشنگی می زد که اصلاً غم و غصه هامون و فراموش می کردیم.

یک بسیجی بی ادعا، خودش و گنه کارترین آدم حساب می کرد یه وقتهایی به من می گفت: فلانی شما پاکید، من می دونم که این سفر بری جبهه شهید می شی و اون سفر آخر که با هم رفتیم او شهید شد و ما رو با گناهامون و این دنیای پر از آلودگی و ... جا گذاشت.

بله او بسیجی شهید محمد حسین ژولیده عارفی واصل از دیار قوچان بود.

نقل خاطره: محمد صادق فهیمی

 

 

بسیجی شهيد محمود قشمشم‌ و عشق شهادت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ساعت 2 نيمه شب 23/ 5/ 62 بود كه تازه از گشت شبانه برگشته بودم. برادر حسين عبدالحسيني يكي از همرزمان برادرم تازه از منطقه عملياتي مهران به شهرستان قوچان آمده بود مرا به داخل مسجد بناها كشيد و گفت: اگر خسته نيستي مي خواهم خاطره اي بگويم، گوشه اي از مسجد نشستيم و شروع كرد و گفت: شب 18 مرداد بود من و محمود و سه نفر ديگر در سنگر اطلاعات و عمليات بين خط اول و دوم نشسته بوديم، محمود از سنگر خارج شد دور از چشم ما مشغول مناجات با خدا شد. ما بازگشتيم معلوم نيست امشب محمود را چه شده است. حالت ديگري دارد هميشه شوخي مي كرد، ما را به خنده مي آورد، به ما روحيه مي داد، خلاصه گرد تنهايي و دوري از خانواده را از روي ما مي تكاند ولي امشب حالت ديگري دارد شام آماده شد، او را صدا زدم. حالت محمود ما را هم تحت تأثير قرار داده بود با آرامش خاصي شام صرف شد.

 مجدداً محمود به بيرون سنگر رفت هر وقت شب بيدار شدم، ديدم محمود مشغول مناجات است، حدود ساعت 2 نيمه شب بود با بلند شدن نور فانوس داخل سنگر از خواب بيدار شدم_ ديدم محمود نشسته و به دستانش حنا مي بندد گفتم چه خبر شده در اين نيمه شب چه مي كني بيا بخواب فردا كار زيادي داريم. او آهسته و لبخند زنان گفت شايد قسمت ما عروسي با حوريان بهشتي باشد و مجدداً مشغول كارش شد، گويا تا صبح نخوابيده بود. با صداي اذان او، از خواب بيدار شديم. پس از نماز همگي به استراحت پرداختيم. بعدازظهر ديدم محمود يكسره دور و بر فرمانده مي چرخد، جلو رفتم گفتم چه شده؟ گفت فرمانده اجازه نمي دهد جلو بروم مي گويد، تو درد گوش هستي. مقداري استراحت كن تا خوب شوي، فردا عازم شو، شما به او بگوييد كه من ديگر گوشم درد نمي كند.

با اصرار زياد، فرمانده موافقت كرد، محمود خود را آماده كرد با بچه ها خداحافظي كرد و از همگي حلاليت مي طلبيد، بوسيله ماشين همراه سه نفر ديگر عازم شدند، همينطور به فكر كارهاي شب گذشته محمود بودم و با چشمانم او را بدرقه مي كردم، حدود 500 متر نرفته بود، هنوز ماشين از چشمانم دور نشده بود كه گلوله توپي به ماشين اصابت كرد و ماشين آتش گرفت. تا آنجا دويدم اما زماني رسيدم كه محمود عزيز با ديگر همرزمانش به درجه رفيع شهادت نايل آمده بودند. تازه فهميدم كه برادر عبدالحسيني از منطقه آمد، تا خبر شهادت محمود را به ما برساند شيون عجيبي در مسجد به راه افتاد بچه ها همه در مسجد گريه مي كردند و از خبر شهادت محمود متأثر بودند. بالاخره او همچون همرزمان ديگرش به آرزوي ديرينه خود يعني به فيض عظيم شهادت نايل آمد.

 

گوينده خاطره :محمدعلي موهبتي

 

شهيد محمود قشمشم‌
نام پدر:براتعلي‌ محل تولد:شهرستان قوچان‌
تاريخ تولد:03/05/45 تاريخ شهادت :18/05/62
محل شهادت : شغل :محصل
مسؤليت :رزمنده‌
عضويت : ساير
گلزار :باغ بهشت قوچان

 

بسیجی شهید باقریان پیر خراباتیان قوچان

دوستان، یادمان نرود شهدا را

پیرمرد عارف ادوات ل.5. نصر خراسان، همیشه یک پرچم و یک قرآن در دست داشت. به تمامی قرارگاه ها و گردان ها و به تک تک چادرها و نیروها سرکشی می کرد. با حرفها و لهجۀ شیرین قوچانی اش به همه روحیه می داد. پای صحبت و درد دل بچه های جبهه می نشست.

از حرفهای زیبا و ماندگارش این بود که سعی کنید در همه لحظات و در تمامی کارها اخلاص داشته باشید؛ بسیجی باید با نماز شب زندگی کند، با قرآن مأنوس باشید و خصوصاً شبها سوره واقعه را حتماً بخوانید.

آنقدر در ایمان محکم و استوار بود و بر اعتقادش پافشاری کرد تا مزد سعی و تلاشش را گرفت، بدرستیکه خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمی کند؛ « انّ الله لا یضیع اجر المحسنین»...

بچه های جنگ او را حبیب بن مظاهر لشگر می شناختند، و حقیقتاً به حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه تأسی جسته بود.

او شهید باقریان پیر غلام حضرت روح الله بود...

شهیدی عارف که به همۀ دنیا نه گفت

جزو فرمانده های فعال اطلاعات و عملیات تیپ21 امام رضا(ع) و ل.5. نصر بود. همیشه قبل از عملیات ها با دعوت به جبهه می رفت.

تازه کتاب های سال آخر دبیرستان را گرفته بود و تصمیم جدی داشت که دیپلم بگیرد، اما مگر دل عاشق یکجا آرام و قرار می گیرد، با زمزمه اعزام بزرگ سپاه محمد، دلش هوایی می شود، به یکباره تصمیم می گیرد اینبار متفاوت باشد ساده و بی تکلف...

بطور غیر منتظره و بدون اطلاع، درس و مدرسه را رها می کند و بصورت یک بسیجی عادی و معمولی به جبهه اعزام می شود.

تصمیم گرفته بود ناشناس و غریب در یک گردان، دور از نام و نشان خدمت کند، می خواست از این طریق هم اقبالش را امتحان کند.

قدیمی های لشگر متوجه حضورش در جبهه می شوند و به سراغش می آیند و پیشنهاد فرماندهی اطلاعات عملیات ل.21. امام رضا (ع) را به او می دهند، اما نمی پذیرد.

با اصرار زیاد به او می قبولانند که حداقل فرمانده گروهان در یک گردان عملیاتی و ویژه باشد، بالاجبار می پذیرد، اما مثل یک بسیجی ساده و بی ریا و بی هیچ ادعا، دوشادوش بچه ها شجاعانه جنگید، و در سحرگاه 23 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 به فیض شهادت نائل آمد...

او سردار شهید حسین عبدالحسینی بود... یادش گرامی و...

 

یاد خیبر قلبم آتش می زند

خیبری ها دری هم برای ما بگشایید

این روزها روزهای به یاد ماندنی و فراموش ناشدنی عملیات خیبر است.

خیبری که در بین عملیات ها در نوع خودش بی نظیر بود. در اصطلاح بر و بچه های جنگ به هر رزمنده ای که اهل دل و خلوص است می گویند خیبری و به خیبری ها می گویند حاجی و اصولاً بین جبهه رفته ها خیبری ها امتیاز ویژه ای دارند.

اصلاً آنها که خیبری بودند آدم های ویژه ای بودند. شهید همت ها، باکری ها، زین الدین ها، بروجردی ها ووو. و آن خیبری بود در میدان جهاد اصغر ...

و ما خیبری بزرگ تر را پیش رو داریم، خیبر کبیر که همان میدان جهاد اکبر است. و خدا کند که ما در این جهاد عظیم و در این جدال نفس گیر با نفسمان، خیبری شویم  و از آن مهم تر خیبری بمانیم.

و اینک می خواهم از شهیدی خیبری برایتان بنگارم که ایثارش خیبری بود همو که لحظه ای پشت به دشمن نکرد تا از وظیفۀ پزشکیاری اش و خدمت به مجروحان و جانبازان، آن هم در خط مقدم، باز نماند، خدمتی که در تعبیر امام (ره) خدمت به رسول الله اکرم (ص) است.

آری او چنین ایثاری کرد و در این استقامت و پایداری و ایثار، مزد خویش را با نوشیدن شربت شهادت از مولایش دریافت کرد.

و تردیدی در کلام خدا نیست که فرمود: "والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا" و در پی استقامتشان چه خوب به بارگاه الهی راه یافتند.

او کسی نبود جز، طلبه شهید و پاسدار دلاور اسلام  محمد جواد فهیمی شهیدی از دیار خراسان و شهر مردان مرد، قوچان و این هم خاطره ای از این شهید ایثارگر:

"اولین بار که به جبهه ها رفت، تازه فهمید زندگی توأم با ولایت و محبت و حیات همراه اطاعت و عشق یعنی چه؟... خدا نکند آدم مزه عشق و عاشقی را بچشد...

علیرغم وابستگی شدید به کانون گرم خانواده، خصوصاً به محبت پدر و مادر، اما روحش از همه چیز جدا و آدم دیگری شده بود. هیچ علقه و وابستگی و هیچ محبت و گرمایی، یارای نگهداشتن او در پشت جبهه را نداشت...

آری در قلبش، عشق به خدا، عشق به شهادت و عشق به لقاءالله موج می زد، هر بار که به جبهه ها می رفت ریشه های این شجرۀ طیبه یعنی عشق آسمانی محکم و استوارتر، و از تعلق و وابستگی به عشق های زمینی رهاتر می شد.

پایبند درس و مدرسه و مسجد و استاد نشد، آنقدر بر این رفتن پافشاری کرد تا اینکه اجر سعی و تلاش و صبر و پایمردی اش را در عملیات خیبر از حضرت دوست ستاند.

آری او را در حالیکه با خون گلویش غسل می کرد به دیدار معبود و معشوقش بردند. آنقدر عشق به رفتن داشت، که جز خبری از او نیامد، گوئی با پیکرش به دیدار محبوب عروج کرده است."

التماس دعا...

 

ببین فاصلۀ ما با شهدا را

بعد از شهدا ما چه کردیم

این هم یک خاطره از دوستی عزیز و آسمانی و همسنگری عارف تقدیم به عاشقان راه ایثار و شهادت:

او طلبه امام زمان بود اما با روحیاتی متفاوت، اهل زهد و تقوا و عاشق عبادت. اکثر اوقات در حجره و مدرسه بود مشغول مطالعه و تفکر و سیر آفاق و انفس...

معتقد بود طلبه ای که نماز شب نخواند نمی تواند ادعا کند سرباز امام زمان است، به پدر و مادرش شدیداً احترام می گذاشت و اطاعت در روح آرامش موج می زد...

گاهی که به درخواست پدر و مادر شب را در منزل می ماند. هنگام خواب مادر برایش رختخواب گرم می انداخت، برای حفظ ظاهر روی رختخواب می خوابید، وقتی از خوابیدن پدر و مادر اطمینان حاصل می کرد، رختخواب گرم را جمع می کرد و تنها روی فرش می خوابید...

پدرش نقل می کرد: شبها می دیدم محسن رختخوابش را جمع کرده و بر زمین خوابیده، یکبار از او پرسیدم، محسن جان چرا بر زمین می خوابی؟ با حالتی که گویای عدم تمایل بود، از سر احترام پاسخ داد: می ترسم گرمی و نرمی رختخواب، خوابم را سنگین کرده و مانع شود به راحتی برای ادای نماز شب از جای برخیزم.

او کسی نبود مگر، طلبه عارف، بسیجی شهید محسن صاحب الزمانی

روحش شاد و یادش گرامی باد...

 

این مزد استقامت و عاشقی است

استقامت به آدمی بال پریدن می دهد

پیرمرد کاسبی که دنیا را پلی بسوی آخرت می دانست حلال و حرام را خوب می فهمید و نه تنها می فهمید که خوب هم عمل کرد. از توصیه های او به فرزندانش این بود « نکند ترازو را سبک بکشید» و بارها می گفت: از آنچه بیش از همه می ترسم و تنها چیزی هم که ممکن است مرا به جهنم ببرد همین ترازوست.

و این گواهی آشکار از انسانیت، رعایت حق الناس و اهل عمل بودن این مرد الهی است.

همانگونه که از اوائل جریان انقلاب دلداده امام و اسلام بود، و در همه جریانات انقلاب، پشت سر رهبری از هیچ تلاش و خدمتی فروگذار نکرد، درجریان دفاع مقدس هم از تمام وجود و سرمایه اش مایه گذاشت.

غم و غصه معاش اهل و عیال، او را از رفتن به جبهه و پذیرفتن فرمان امام باز نداشت. در جبهه ها هم از هیچ کار و خدمتی اِبا نمی کرد. خالصانه کار می کرد و همه چیزش رضای خدا و سربازی حضرت حجت(عج) بود.

از اهم توصیه هایش به خانواده و مردم این بود که مبادا ولایت فقیه را تنها بگذارید.

آنقدر بر اعتقاد و هدفش پافشاری کرد تا مزد سعی و تلاش خالصانه اش را گرفت.

و در 7 تیرماه 1367 شربت شهادت را نوشید.

او بسیجی شهید حاج پیر علی قربانی از شهدای شهر علم و ایثار قوچان بود...