بعد از شهدا ما چه کردیم

این هم یک خاطره از دوستی عزیز و آسمانی و همسنگری عارف تقدیم به عاشقان راه ایثار و شهادت:

او طلبه امام زمان بود اما با روحیاتی متفاوت، اهل زهد و تقوا و عاشق عبادت. اکثر اوقات در حجره و مدرسه بود مشغول مطالعه و تفکر و سیر آفاق و انفس...

معتقد بود طلبه ای که نماز شب نخواند نمی تواند ادعا کند سرباز امام زمان است، به پدر و مادرش شدیداً احترام می گذاشت و اطاعت در روح آرامش موج می زد...

گاهی که به درخواست پدر و مادر شب را در منزل می ماند. هنگام خواب مادر برایش رختخواب گرم می انداخت، برای حفظ ظاهر روی رختخواب می خوابید، وقتی از خوابیدن پدر و مادر اطمینان حاصل می کرد، رختخواب گرم را جمع می کرد و تنها روی فرش می خوابید...

پدرش نقل می کرد: شبها می دیدم محسن رختخوابش را جمع کرده و بر زمین خوابیده، یکبار از او پرسیدم، محسن جان چرا بر زمین می خوابی؟ با حالتی که گویای عدم تمایل بود، از سر احترام پاسخ داد: می ترسم گرمی و نرمی رختخواب، خوابم را سنگین کرده و مانع شود به راحتی برای ادای نماز شب از جای برخیزم.

او کسی نبود مگر، طلبه عارف، بسیجی شهید محسن صاحب الزمانی

روحش شاد و یادش گرامی باد...