سردار شهيد كلاهدوز با ورود به مقطع دبيرستان، توانست به مجموعه‌ي آگاهي‌هاي علمي و از جمله معلومات مذهبي خود بيفزايد. او با مطالعه‌ي كتب مذهبي بيش از گذشته با احكام نوراني اسلام آشنا شد. اين مطالعات باعث شد تا با همياري دوستانش، كتابخانه‌اي را در دبيرستان تأسيس و جوانان علاقه‌مند به مطالعه‌ را گرد هم آورد. با وجودي كه در آن زمان عمّال رژيم شاه به فروريختن فرهنگ اسلامي كمر همت بسته و مانع‌تراشي مي‌كردند، يوسف سعي داشت تا هرچه بيشتر فرهنگ غني اسلام را در محيط زندگي گسترش دهد. از اين رو پيشنهاد برگزاري نماز جماعت را در محيط دبيرستان مطرح كرد، كه با استقبال خوب ديگران روبرو شد.

وي به مطالعه‌ي تنها اكتفا نكرد، بلكه سعي داشت آموخته‌ها و خصلت‌هاي نيكوي خود را به ديگران نيز منتقل نمايد. او در سنين جواني، ايثار و فداكاري و از خود‌گذشتگي را عملاً به ديگران ياد مي‌داد و رفتار و حركاتش سرمشق و الگويي براي همگان بود.

پس از پايان تحصيلات دبيرستان ـ به رغم آنكه ارتش آن زمان، محل مناسبي براي افراد مذهبي نبود، وارد دانشكده‌ي افسري شد، او با اهداف خاصي وارد اين لباس شد و خود را در ظاهر معتقد به رژيم نشان مي‌داد، ولي عملاً به ترويج اصول و ارزش‌هاي اسلامي مي‌پرداخت و افرادي را كه رگه‌هاي مذهبي داشتند به تشكل‌هاي اسلامي و مبارز پيرو خط امام پيوند مي‌داد تا از اين راه بتواند به مبارزاتش وسعت بخشيده و ضربات اساسي بر پيكره‌ي حاكميت آن زمان وارد نمايد. وي در اين راه از هيچ كوششي فروگذار نبود و هر جا شخصيتي را مي‌شناخت كه در راه اعتلاي اسلام قلم‌ مي‌زد و قدم برمي‌داشت با او ارتباط برقرار مي‌كرد. شهيد دكتر آيت و شهيد حجت‌الاسلام محمد منتظري از جمله كساني بودند كه با آنها روابط نزديكي داشت.
او مدت هفت سال در لشكر شيراز به خدمت مشغول بود.

با اينكه وضعيت شغلي او به گونه‌اي بود كه مي‌توانست زندگي نسبتاً مرفهي داشته باشد، ليكن توجه به ديگران و ايمان به خدا، او را از اين كار باز مي‌داشت،‌ تا جايي كه همان حقوق ماهيانه‌اش را اغلب اوقات در راه خدا انفاق مي‌كرد. توجه او به قرآن و فرامين الهي باعث حساسيت جاسوسان رژيم پهلوي شده بود. آنها او را تعقيب مي‌كردند، هرچند او با انواع لطايف‌الحيل آنها را فريب مي‌داد. تيزهوشي، زيركي و كفايت شهيد كلاهدوز نه تنها موجب برطرف شدن سوءظن ضد‌اطلاعات گشت، بلكه منجر به خوش‌بيني و پيشنهاد انتقال وي به گارد شاهنشاهي شد. او هر قدمي را كه برمي‌داشت، جوانب امر را در نظر مي‌گرفت و سعي داشت تا با ريشه‌يابي درد‌ها، سرچشمه‌ي آنها را بيابد، تا آنجا كه وقتي از او سؤال شد كه «چرا با توجه به موقعيتي كه داري، شاه را نمي‌كشي؟» پاسخ داد:

«بايد دستور برسد. نبايد خودسرانه عمل كرد و بي‌گدار به آب زد. زيرا من از آقا «حضرت امام خميني (ره) دستور مي‌گيرم.» در همين مقطع، براي فرستادن نيرو به فلسطين با مبارزين مسلمان همكاري داشت.

وي در همان شرايط كه جامعه در يك حالت خفقان به سر مي‌برد، با چند واسطه با حضرت امام (ره) ارتباط داشت و از راهنمايي‌هاي ايشان بهره مي‌برد و در تشكل نيروها و شتاب بخشيدن به روند انقلاب فعاليت مستمر داشت و سعي مي‌كرد كه اطلاعات سري را دراختيار مبارزان مسلمان قرار دهد.

ادامه دارد ...

برگرفته از سایت نوید شاهد