بنام الله هستي بخش بي همتا

با سلام و ادب

و با كمال احترام و عرض تسليت رحلت جانسوز نبي مكرم اسلام (ص) شهادت سبط اكبر امام حسن مجتبي (ع) و شهادت امام رؤؤف علي بن موسي الرضا (ع) به همه ي قوچاني هاي عزيز

در پاسخ به دوست قديمي ام كرمانج، كه در باب ديدگاه كثرت گرايي(پلوراليسم ديني) كه مورد دفاع ايشان و همفكران ايشان است و در اين فرصت هم مطالبي بدفاع گفته اند نكاتي را براي اطلاع مخاطبان عزيز عرض مي كنم:

جناب كرمانج ...

گفته ايد: "به نظرم در کثرت گرایی و پلورالیسم دو اصل عمده است که اگر کسی در آن ها تردید کند سخن گفتن با وی آب در هاون کوفتن است: الف) عظمت حقیقت ب) حقارت فهم انسان. بنده معتقدم عظمت حقیقت به پهنای خداست و عین خداست و این حقیقت عظیم را فقط کسانی که خود را در طول خدا می دانند می توانند در اختیار بگیرند. "

اولاً نه بنظر شما كه اين نظر برخي فلاسفه غربي من جمله "جان هيك" است كه متأسفانه مورد اقبال برخي روشنفكران داخلي هم قرار گرفته و شما هم از آن آبشخور بهره مند شده ايد.

ثانياً همين گزاره كه "سخن گفتن با كسيكه در اين دو اصل ترديد كند آب در هاون كوبيدن است" ناقض كثرت گرايي و پلوراليسم است و خود شما ناخواسته مكتب خود را حق مطلق دانسته و ساير ديدگاه ها كه بر اصول ديگري پافشاري مي كنند را باطل مطلق و سخن گفتن با آنها را بيهوده مي دانيد.

ثالثاً اعتقاد به اين دو اصل يا به تعطيل گرايي مي انجامد كه معتقدند انسان در شناخت ويژگيهاي آن "حقيقت متعالي" يا بقول شما "عظمت حقيقت" ناتوان است كه در ابطال اين عقيده همين بس كه ارسال پيامبران براي هدايت مردم و بالا بردن معرفت و شناخت مردم نسبت به حقايق و معارف اصيل و نفي شناخت هاي باطل و نادرست بوده و نيز خدا در قرآن ضمن اينكه معارف حقه را بيان فرموده توصيه به تعقل و تفكر نموده، علاوه بر اينكه دعوت مردم به عبادت خدا مستلزم شناخت حقيقت متعاليه است و اين موارد گواه آنست كه شناخت حقايق الهي ممكن است و گرنه ارسال پيامبران و توصيه به تعقل و تفكر و دعوت به عبادت خدا و پرهيز از طواغيت از سوي خدا كار بيهوده اي بوده است.

و يا به اين انديشه مي انجامد كه چون حقيقت عظيم و متعالي است از يكسو و فهم انسان حقير از سوي ديگر؛ در نتيجه هر كس از اين حقيقت متعالي يك چيز مي فهمد و فهم و برداشت همه مقرون به صواب بوده و بهره اي از حقيقت دارد. در قالب مثال اگر آن "حقيقت عظيم" را خدا فرض بگيريم، گروهي كه خدا را با ويژگي هاي احد و واحد و بي مثل و بي مانند مي دانند هم درست فهميده اند و آنها كه دو خدا مي فهمند يا به 3 خدائي قائل ند و يا آن حقيقت را در افراد و اشياء جستجو كردند همه درست فهميده اند و ... يا فرضاً آيا مي توانيم اگر آن حقيقت متعالي يك فيل باشد چنانكه جناب مولوي در تمثيل خود آورده و افرادي در تاريكي به قسمت هاي مختلف آن دست زده اند يكي به پاي فيل، گمان كند ستوني است يكي به بدن فيل، گمان كند ديواري است و يكي به دُم فيل، گمان كند طنابي است و ... آنوقت حكم كنيم ستون برابر است با فيل؛ ديوار برابر است با فيل و طناب هم همان فيل است؟؟؟ و برداشت همه درست است؟؟؟

ثالثاً آقاي جان هيك از كجا به اين حقيقت متعالي پي برده در كدام مكاشفه؟ از كجا معلوم حقيقت هاي متعالي ديگري نباشد كه حقيقت متعالي مكشوفه ي آقاي جان هيك را نفي كند؟ و ما اصولاً چرا بايد به اصول مكشوفه ي ايشان معتقد شويم؟

رابعاً اگر ايشان توانسته حقيقت متعالي را كشف كند چرا نشود با بررسي و تحقيق بيشتر و يا با بهره مندي از يك منبع معصومانه و عاري از خطا (وحي الهي) به ساير ويژگيها، خصوصيات و صفات اين حقيقت عظيم پي ببريم و به يك رأي صحيح و دقيق و متقن برسيم نه اينكه از سر عجز و ناتواني و با عنوان "حقارت انسان"؟ حكم به صحت همه تفسيرها و برداشت ها كنيم؟ و پذيرش اين ديدگاه ممكن نيست مگر اينكه بطور كلي منبع معصومانه يعني وحي الهي را كه از طريق انبياء و اوصياء الهي بدست بشر مي رسد را انكار كنيم.

كه گمان نمي كنم شما بر چنين اعتقادي باشيد چنانكه خود شما در ادامه به اين امكان اشاره كرده ايد: "و این حقیقت عظیم را فقط کسانی که خود را در طول خدا می دانند، می توانند در اختیار بگیرند" و ما در مكتب حقه ي تشيع معتقديم خداوند به انبياء و اوصياء الهي اين امكان را داده كه حقايق و معارف غيبي و وحياني در مسير شناخت صحيح و عاري از اشتباه و خطا را در اختيار عقول بشر قرار دهند. انشاء الله كه شما از اين عقيده عدول نكرده ايد.

جناب كرمانج

در ادامه گفته ايد: "در عصری بنام یهودیان و در برهه ای بنام مسیحیان و در دیگر زمان به نام مسلمانان ادعا ی این گونه شده است که محصول عملی آن را نیز در تکفیرها و تحقیرها و قتل ها و ...در طول تاریخ دیده ایم."

اما آنچه از ظاهر اين گزاره بر مي آيد اينست كه: انبياء الهي آنچه با عنوان معارف و حقايق الهي آورده بودند و توسط پيروان آنها ادعا مي شده صرفاً يك ادعا از شناخت حقيقت عظيم و واقعيت متعالي بوده نه خود حقيقت، و به عبارتي العياذ بالله پيامبران در هدايت مردم به سمت حقيقت الهي آنها را فريب داده اند (اين يعني انكار نبوت يني اينكه خدائيكه انبياء از آن سخن مي گفتند فهم و برداشت خودشان بوده و صريح تر اينكه دروغي بيش نبوده)، بفرض آنكه بپذيريم داستان مسيحيت و يهود بدليل تحريفاتي كه در آن راه يافته و وحي الهي در تورات و انجيل مخدوش و يا منسوخ شده با محتواي گزاره ي شما منطبق باشد، اوج مصيبت آنجاست كه شما نسخه ي اسلام و مسلمانان و كتاب الهي ما قرآن را همانند ديگر اديان پيچيده و همه را با يك چوب رانده ايد و در نهايت هم نتيجه گرفته ايد كه نتيجه ي عملي اين ادعاها چه دستاوردي داشته "تكفيرها، تحقيرها و قتل ها"؟؟؟ يعني دستاورد عملي ارسال رسل و انزال كتب، و نيز بعثت نبي مكرم اسلام (ص) و آورده اش قرآن،  چيزي نبوده جز خون و خون ريزي و عناد و دشمني و العياذ بالله دست خدا در همه اين اتفاقات دخيل است؟؟؟

و البته بر اهل نظر پوشيده نيست كه چنين گرايشات و نتيجه گيري هايي جز از انفصال از مكتب وحي (قرآن و اهل بيت (ع)) و اتكاء بر برداشت هاي عقلي محض ناشي نمي شود. بجاي آنكه در گفتمان هامان به سراغ نصوص و قال الصادق و قال الباقر ها (ع) برويم به سراغ شعر و شاعري و انديشه هاي صوفي گرايانه برويم و براي برداشت هامان از ميان اشعار مولوي و بوسعيدها حجت بيابيم؟؟؟ و ...

اما سخن آخر آنكه اگر به پيامبر اكرم (ص) و قرآن بعنوان كلام خدا و اهل بيت (ع) بعنوان حجت هاي الهي اعتقاد داريم سيره ي قولي و عملي آنها كفايت مي كند كه به يك برداشت و يك فهم درست از حقيقت مطلق و واقعيت متعالي (حال هر چه باشد خدا، دين، مذهب، معاد و ...) معترف باشيم نه اينكه بدليل ناتواني از حل مسأله، صورت مسأله را پاك كنيم و يا بگوييم هر جوابي به اين مسأله درست است؟؟؟(دقت كنيد).

پيشتر گفته ام مثلاً براي اينكه به اصول آقاي "جان هيك" كه جناب كرمانج اشاره كردند پايبند باشيم تا اولاً روشنفكر باشيم و ثانياً كمك كنيم جلوي خون ريزي ها كه دستاورد اديان الهي و مدعاي پيروان اديان است گرفته شود و ثالثاً به ما نگويند سخن گفتن با شما آب در هاون كوبيدن است؟ بياييم همه در صلح و سلم در كنار هم سر يك سفره بنشينيم و بر عقيده ي همه صحه بگذاريم و مثلاً چنين معتقد شويم: نمرود هم نظير ابراهيم(ع) از حق بهره مند بوده، فرعون نظير موسي، جالوت همچون طالوت، كفار قريش و مشركان نظير حضرت محمد(ص)، معاويه مانند علي (ع)، يزيدبن معاويه همانند حسين (ع)، بني اميه و بني العباس همچون ائمه معصومين (ع)، سفياني و دجال ها نظير حضرت حجت (ع) و صدام و امريكا و اسرائيل (كه دستانشان به خون هزاران بيگناه آغشته است) نظير امام خميني؟؟؟

چشمان مان را بروي حقيقت ببنديم و براي خودمان مدينه ي فاضله ي خيالي بسازيم انوقت خواهيد ديد كه خون از دماغ كسي نخواهد ريخت. با طلب استغفار از خداوند متعال و با عبارت العياذ بالله اين جملات آخر را صرفاً براي معرفي بيشتر اين ديدگاه التقاطي يعني پلوراليسم ديني بيان مي كنم: اصولاً اگر پيامبر (ص) و علي و اولاد طاهرينش (ع) سرسختي نمي كردند و خصوصاً حسين (ع) اگر خود را برحق مطلق و دستگاه حكومت يزيد و خود يزيد را طاغوت و باطل مطلق نمي دانست و بر اين عقيده يعني كثرت گرايي و پلوراليسم ديني مورد ادعاي طرفداران آن، ايمان مي آوردند كه "حقيقت عظيم است و انسان در شناخت آن، حقير" و همان اندازه كه او از اين حقيقت متعالي مي فهمد و فهمش درست است فهم سايرين از مخالفان هم درست است چرا بايد خون عزيزشان بر زمين بريزد و به شهادت برسند؟؟؟ و چرا بايد علي (ع) در حدود 5 سال حكومتش 3 جنگ خانمان سوز را بر امت تحميل كند؟؟؟ و چرا بايد حسين (ع) ياران و عزيزانش را در كربلا و در يك جنگ نابرابر به كشتن دهد؟؟؟ (تأمل كنيد) بي شك، تمسك به چنين عقيده ي باطلي به جز اين نخواهد انجاميد كه رسالت و امامت و عصمت پيامبر و اهل بيت (ع) را زير سؤال ببريم و زندگي ايشان را سرشار از خطا و اشتباه بدانيم كه دستاوردي جز خون و خون ريزي، تكفيرها، تحقيرها و قتل ها نبوده است؟؟؟(العياذ بالله)

سخن بسيار است و همين اندازه براي اهل خرد در شناخت ديدگاه كثرت گرايي و پلوراليسم ديني و اصول خودساخته شان كافي. با عرض پوزش اگر به اطناب انجاميد ...

بتاريخ 22/10/91 مصادف با 28 صفرالمظفر سالروز رحلت نبي اكرم (ص) و شهادت امام حسن (ع) و شهادت عالم آل محمد امام رؤؤف علي بن موس الرضا (ع).

والسلام علي من التبع الهدي   - التماس دعا- صديق قوچاني