باور كنيد "راهي جز اين نيست"
با سلام
باور كنيد "راهي جز اين نيست"
* قابيل فکر ميکرد هابيل را محو خواهد کرد، اما هابيل ماند و قابيل محو گرديد و در خاطره تاريخ، منفور.
* همه برادران کوشيدند يوسف عليه السلام مطرح نگردد. او را در چاه افکندند و پنداشتند يوسف ديگر گم شده و نخواهد ماند، حتي وجود او را انکار کردند و گفتند: خوراک گرگ شده، و خون دروغين را براي پدر شاهد آوردند، اما يوسف عليه السلام سربلند شد و عزت يافت. عزيز مصر شد و داستان عزت او بهترين داستان و احسن القصص.
* ميپنداشتند اگر در قراداد و صلح حديبيه، واژه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از متن قرارداد حذف شود، رسول خدا حذف شده است؛ هر چند کسي جرأت نداشت، چنين کاري کند و پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم براي مصلحت حفظ دين و مسلمين، خود، واژه رسول خدا را از جلوي نام محمد صلي الله عليه و آله و سلم پاک کرد، اما همه عالم، دوست و دشمن، در حيرت نام و رسالت اوست.
* ميپنداشتند اگر پنج يا شش نفر گرد هم آيند و از همه ابزارها مدد بگيرند، علي عليه السلام حذف خواهد شد، اما علي عليه السلام حذف نشد و ديروز و امروز و يقيناً فردا، آنکه سخني براي گفتن و راهي براي پيمودن دارد، علي عليه السلام است.
* همه خواستند حسين عليه السلام را لگدکوب اسبها کنند. خيمهها را نيز سوزاندند؛ حتي به کودک شش ماههاش هم رحم نکردند. احدي از مردان باقي نماند جز شخصيتي که چون در آن زمان بيمار بود و ميپنداشتند از دنيا ميرود. زنان را اسير کرده و پنداشتند، از بردگيشان نتيجه خواهند گرفت. اما بر عکس، آنچه ماند و آنکه عزت يافت و هميشه ماند، حسين عليه السلام بود و زينب عليها السلام و سجاد عليه السلام و کربلا.
* ميپنداشتند اگر کودکان و زنان فراواني را به مسلخ مرگ ببرند و جاسوسان فراواني بگمارند، مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف متولد نخواهد شد و از او نامي نخواهد بود، اما مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف موسيوار، بر امواج نيل حوادث، سوار شد و به سلامت از جلوي ديدگان جاسوسان، عبور کرد. سالهاست جاسوسان و مستکبران عالم به دنبال دسيسه بر ضد اويند، اما او هر روز محبوبتر ميشود و نامش عالمگيرتر. همين دليل کافي است که براي محبوبيت جهاني او به دنبال جايگزين باشند و منجيان تقلّبي، معرفي کنند.
* وقتي از مکاني به مکان ديگر تبعيدت کنند، حتي کشورهاي اسلامي، راهي براي تو نگشايند و راهت ندهند، ناگاه ميبيني هنگام ورود، تمام ايران به استقبال و هنگام رفتنت، تمام جهان به بدرقه آمدهاند.
* وقتي زماني را براي مساعدت پدر پير نابينايت، از درس و بحث و حوزه علميه قم، ميگذري و راهي مشهد ميشوي، دل ميکَني از محبوبت، از قم و فضاي آن، خدا چنان عزيزت ميکند که تمام رجال سياسي دنيا در مقابل عزتت، متحيرند و حيران؛ و تمام آزادگان، عاشقانه به تو دل ميبندند. اينها مصداق عزت است.
***
* راه عزت چيست؟ اگر خدا عزيز است که هست: (إنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)[1]. اگر همه عزتها و سربلنديها و غيرقابل نفوذ بودنها و سستي نشان ندادنها از خداست، که هست:(فَإِنَّ العِزَّةَ لِلهِ جَمِيعًا)[2] اگر خدا عزت ميدهد و کسي نميتواند عزيز خدا را ذليل کند، پس راهکاري جز با گره خوردن با خدا قابل تصور نيست: (تُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء) [3]
* برخي فکر ميکنند با زرنگي و تقلّب، ميتوانند عزت پيدا کنند. پندارشان اين است که راهي بيابند تا دلها را به خود متمايل کنند. لذا با ميل و هوسهاي افراد و مريدان سخن ميگويند؛ تغيير موضع ميدهند. رنگ عوض ميکنند و سلام و صلوات يا کف و سوت ديگران، برايشان مهم است. ميکوشند تا محبوب شوند. تلاش ميکنند تا اسم و رسمي بيابند. ديگران را له ميکنند و لگدکوب تهمتها، تا جايگاهي بيابند. اما غافل از آنکه ابرهه نتوانست دل مردمان را به خود و خانه ساختة خود جذب کند و دل آنان را از ساخته خدايي برکند.
* نه با حسادت ميتوان به عزت رسيد؛ نه با مکر و حيله و خدعه؛ نه با برنامهريزي و ترفند. آنکه محبوبيت بخواهد، راه آن در قرآن آمده: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا)؛ [4] «کساني که اهل ايمان و عمل صالح باشند، خدا در دلها محبت آنان را ميافکند.» جالب اين جاست که خدا به همينها وعده عزت در عالم را داده و آنان را از همه بالاتر و عزيزتر قرار ميدهد : (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ)[5].
* روي پاي خود ايستادن، به اين و آن وابسته نبودن، بر سفره منّت محصول اين کشور و آن کشور ننشستن، بخشي از عزتي است که يک جامعه و امت بايد به آن بپردازد.
مقاله اي از دکتر محمد صابر جعفري، اقتباس از مجله امان
[1]- سوره بقره/209.
[2]- سوره نساء/139.
[3]- سوره آل عمران/26.
[4]- سوره نوح/23.
[5]- سوره نور/55.