این مطلب رو برای آخرین پست وبلاگم در سال 1387 به روی سایت شهدا می فرستم و از شهدا و همۀ اونهایی که برای عزت و عظمت اسلام و انقلاب و ناموس پاک و میهن عزیزمون ایثار و جانفشانی کردند حلالیت می طلبم.

 

این دلنوشته رو به چند جهت براتون انتخاب کردم که چند تایی شو براتون می گم:

 

-     اولاً؛ می خوام برم حرم ارباب، خدمت همۀ دار و ندارم، عشقم، جونم  آقای خوبم امام رضا (ع)ف قول میدم همه تون و دعا کنم. تا انشاء الله برگردم ببینم روزیه سال جدیدم چیه؟ بلکه آقا به خاطر این دلنوشته گذشتۀ تاریک و کوتاهی هامو نادیده بگیره.

 

-            دوماً؛ از سر حیا و خجالت و شرم از شهدا که اونها حقیقتاً آدم بودند و بی ادعا و ما آدم نشدیم با یک عالمه ادعا.

 

-     سومندش؛ خواستم به خودم و همۀ دوستان و همراهان شهدا یادآوری کنم که در ایام عید همونطوریکه بوستان اطاعت و بندگی و جمع ثواب و کار خیر و صلۀ ارحام و ... سبز و خرمه. از اونطرف تنور گناه و حرام و غیبت و چشم چرونی و ... داغ داغه، نکنه دچار غفلت بشیم و وقتی تقویم عید تموم شد، ببینیم به جای ثواب و حسنه، سراسر گناه و نافرمانی گریبانگیرمان شده. 

 

-     چهارمندش، گفته باشم قیمت دلمون و بدونیم، به فرمایش امام صادق (ع) دل حرم خداست نکنه هر کی هرکی و توش راه بدیم. پاسداشت دل، توی عید از هر وقت دیگه سخت تره، مثل راه رفتن روی لبۀ شمشیر، عزیز این روزها روی پل صراط راه میریم ها، برای همدیگه دعا کنیم خدا عاقبت بخیرمون کنه.

 

-      و آخر اینکه بی تعارف بگم شهدا رو یادتون نره این روزا به دیدن شهدا هم برین و بدونید اگه تو این دنیا کسانی همدرد شما به دردتون بخورن همین شهدان.

 

ببخشید که مقدمه، طولانی شد و با لهجۀ خودمونی از کار در اومد. حالا اون دلنوشته ای که حرفشو می زدم:

 

"وقتی در خلوت های خویش یکدنیا شلوغی می بینیم به کسانی که در اوج شلوغی ها با خود خلوت می کنند غبطه می خوریم و با خویش می گوییم سبکبالی حاصل حفظ امانت است و دل، امانت بزرگ الهی است، حرم الله است و افسوس که من و تو هر کس و ناکسی را بدان راه داده ایم و سزای خیانت در امانت، ناامنی و دغدغه است.

 

از اینروست که من و تو وقتی محتاج خلوتیم از شلوغی ها سرگیجه می گیریم و آنگاه که نیازمند جَلوتیم، تنهای تنهاییم و کسی نگاهمان نمی کند حتی خودمان نیز از خود فراری هستیم. همه آرامش را دوست دارند. آرامشی، که هدیه ی الهی به انسان است.

 

انسانی که یاد خدا را سرلوحه ی امور خویش بسازد، طعم لذتبخش طمأنینه را می چشد، چونکه صاحبدل و صاحب خانه خود فرموده است که: «الابذکرالله تطمئن القلوب» و لکن ما از این موهبت نیز محرومیم، زیرا آرامش، خاص دل هایی است که حرم الله است نه حرم وسوسه های شیاطین.

 

اما یک پنجرۀ امید باز است؛ در عین محرومیت، هیچگاه از دعا و توسل غافل نمانده ایم و همچون فقیری تمام عیار از منبع پر فیض غنی بالذات یعنی حضرت باریتعالی، استعانت جسته ایم. «یا ایها الناس انتم الفقراء إلی الله...»

 

و من و تو اگر چه فقیریم اما سرمایه ای عظیم داریم و آن رحمت واسعه ی الهی و امیدی است که حضرتش در جان و دلمان نشانده است. و می دانیم نیمِ پایانِ کار آن می شود که باید، و ناامیدی به درگاه وی نشاید.

 

مگر نه آنکه وعده ی الهی تخلف ناپذیر است که «ان الله لایخلف المیعاد» پس هر خواستنی در بارگاه حضرتش اجابتی دارد بی تردید. و این امید، خود آب سردی است بر تمامی حرارت ها و ناآرامی ها و بر جمله تلخی و ناکامی ها.

 

با خود می گوییم دریایی که کمال محض است و رحتمش گسترده، و رودخانه ها و جویبارها و ... نیز از فیض لایزالش محروم نیستند و به سوی خویش فرا می خواندشان. چگونه است که قطره ای را طلب نکند. بارها به چشم خویش لطف دریا را به قطره نیز دیده ایم. آنگاه که قطره های باران بر پهنای دریا باریده. و یا این قطره ها به جویبارها ملحق شده و به گسترۀ دریا پیوسته اند. پس ما هم به او خواهیم پیوست، به سرچشمه و مطلق هستی. و چه زیباست که از حضیض نیستی به اوج هستی بپیوندی و این امر حتماً محقق خواهد شد چرا که خود فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون».

 

و یک جمله مناجات: خدایا تو خود صاحب این دلِ ویرانی اما شیاطین در آن جشن و میهمانی به پا کرده اند. از تو می خواهم که در تحویل سال، نه به عنوان میهمان که همچون صاحبخانه ای مقتدر عذر این میهمانان ناخوانده را بخواهی.

 

   یا مقلب القلوب والابصار، یا مدبر الیل والنهار،

                                             یا محول الحول والاحوال، حول حالنا الی احسن الحال